فرزند بهار بی قرار شهرم اهواز
کد خبر: ۹۵۷۴۸۱
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردين ۱۴۰۰ - ۲۳:۲۹ 19 April 2021

نسترن بهداروند:
هیچگاه چهره ات را اینگونه ندیده بودم.
سرد
ساکت
سیاه!
گویی غم چادر مشکی رنگش را انداخته روی سرت.
اما با این وجود رنگ سبز پیراهن ات سر ذوقمان می آورد، حتی آن فرش گل های زرد و سرخ و شکوفه های سفید رنگی که مژده ی می دهد از زدودن خستگی هایی که بر روحمان مانده از روزگار تلخ کرونا.
آمدی دلمان سر شوق آمد، اما گفتند به استقبالت نیاییم. ویروس چینی هنوز مهار نشده این بار انگلیسی اش در شهر به سرعت در حال جولان دادن است، آن هم مهلک تر و بسیار کشنده.هر روز قبل از توزیع روزنامه های صبح جلوی کیوسک روزنامه فروشی،روی پیشخوان مغازه ها،کنار در ادارات،روی میز مدیران،به انتظار قربانی جدید می نشیند.
می گویند بیمارستان ها تخت خالی ندارند،امسال هم اِستی هوم.
آژیر قرمز به صدا درآمد،کادر درمان ضجه و مویه کردند،اما گوش ها میگویند:نمیشنویم ،قرار بود واکسن بیاید نیامد بمیریم بهتر از این حال و روز است.
خب چه بگوییم حرف حق می زنند، کودک یک ساله ی پارسال،امسال که نو پاست تفریح میخواهد،بازی و همبازی میخواهد چه می داند اِستی هوم یعنی چه؟
چه می داند کرونا بیمارستان ابوذر را هم تصرف کرده و بچه و بزرگ سرش نمی شود.
گوش مسوولان اما،نه صدای ناله ی مادران داغدار را شنید و نه گریه ی کودکم را که هر چند هزار بار دیگر بگویم هم معنی صبر را نمی داند فریاد میزند:مامان...بازی...پارک و من تنها توانستم از فروشگاه آنلاین برایش یک ماکت شهربازی بخرم تا عروسکش را روی تاب بنشاند و تاب تاب عباسی بخواند.
آخر نه اقامت کشورهای دیگر را داشتم نه پول بلیت هواپیما به مقصدکشورهایی که واکسیناسیون عمومی دارند و نه پس اندازی در حد تهیه واکسن برای فرزندم.
باز صدای گریه می آید:مامان...بازی...پارک

برچسب ها: نسترن بهداروند
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار