تقابل سنت و مدرنيته؛
تابناك:‌خیلی به مغزم فشار آوردم تا دریابم کلمه کافی ‏شاپ از چه زمان وارد فرهنگ لغات فارسی شد. به گذشته بر می‏ گردم، به سال‏ های خیلی دور دهه چهل و یا حتی دهه سی. بازهم چیزی به ذهنم نمی ‏رسد که در آن سال‏ها، مکانی به نام کافی ‏شاپ وجود داشته است.
کد خبر: ۱۱۹۴۴۳
تاریخ انتشار: ۰۶ آبان ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۳ 28 October 2015
به گزارش تابناک اصفهان، خیلی به مغزم فشار آوردم تا دریابم کلمه کافی ‏شاپ از چه زمان وارد فرهنگ لغات فارسی شد. به گذشته بر می‏ گردم، به سال‏ های خیلی دور دهه چهل و یا حتی دهه سی. بازهم چیزی به ذهنم نمی ‏رسد که در آن سال‏ها، مکانی به نام کافی ‏شاپ وجود داشته است. مکانی نسبتا کوچک با نور ملایم و کمی هم تاریک. شیشه ‏های دودی با چند میز و صندلی که همگی به رنگ تیره هستند و به همراه یک موسیقی ملایم و غالبا خارجی.
اگر به این در واقع کافی ‏شاپ‏ ها سری بزنید، معمولا با سه یا چهار نفر مشتری روبرو می ‏شوید که از قشر جوان و تحصیل ‏کرده هستند. غالبا میزهای دو یا سه نفره را اشغال می‏ کنند و در حال سیگار دود‏کردن سعی می‏ کنند خیلی آرام با یکدیگر حرف بزنند. این مشتریان به وسیله قهوه یا کاکائو پذیرایی می‏شوند و کمتر سراغ چای را می‏گیرند. البته تمام دنیا این جور مکان‏ها پاتوق روشنفکران و متفکران است. نویسنده‏ ها، شاعران، فیلمسازان و خلاصه هنرمندان و فرهیختگان. به گذشته که نگاه می‏کنم به یاد می‏ آورم که قهوه را معمولا در مراسم یادبود درگذشتگان به میهمانان تعارف می‏ کردند که مثلا به خاطر فوت شخص مورد نظر کامشان تلخ باشد. اما آنچه که همیشه و همه‏ جا در گوشه و کنار این ملک باستانی حضوری پر‏رنگ داشته و دارد، همان قهوه ‏خانه ‏های خودمان است که بر خلاف اسمش، هیچ‏وقت در آن‏ها خبری از قهوه نبود. البته امروز آن‏ها بیشتر به نام چایخانه می‏شناسیم. قهوه‏ خانه، رقیبِ سرسخت کافی ‏شاپ است و شاید نقطه مقابل آن. مکانی بزرگ یا روشن، شلوغ و پر سر و صدا که معمولا قشر متوسط به پایین جامعه در آن‏جا جمع می‏ شوند و به وسیله چای و قلیان پذیرایی می‏شوند. البته صبحانه و ناهار نیز جای خود را دارند و صد البته که بهترین آبگوشت را هم در ظرفی به نام «دیزی» به مشتریان عرضه می ‏دارند.قهوه ‏خانه‏ ها، امروز پاتوق کارگران ساختمانی هم شده است و معمولا اکثر این افراد، قرار و مدارشان را با صاحب کار در همین مکان‏ها می‏گذارند. در گذشته قهوه ‏خانه، پاتوق جاهل‏ ها و داش‏ مشدی‏ های محل نیز بود و معمولا کلاه مخملی‏ ها و یکه بزن‏ ها را در خودش جای می‏داد و از همه مهمتر حضور مرد نقال بود که او را مرشد هم می‏ خواندند. او هر شب قسمتی از شاهنامه فردوسی را برای مشتریان قهوه‏خانه می‏ خواند و اجرا می‏کرد:
به نام خداوند جان آفرین/ حکیم سخن در زبان آفرین
مرشد، هر شب قسمتی از قصه شیرین رستم و سهراب را به جلو می‏ برد و انبوه مشتریان قهوه‏ خانه را هم به دنبال خود می‏ کشید. زمان که می‏گذشت این قصه جذاب و جذاب‏تر می‏ شد تا به مهمترین فصل خود که بزرگترین درام تاریخی این مرز و بوم است، جنگ رستم با فرزندش سهراب می‏ رسید. شبی که جای سوزن‏ انداختن در قهوه ‏خانه نبود و هر کس سعی می‏ کرد خودش را زودتر برساند تا جای بهتری دست و پا کند و آن شب را «سهراب‏ کشی» می‏ نامیدند.
مبارزه دو پهلوان شروع می ‏شد. رستم و سهراب در هم می‏ پیچیدند، از هم جدا می‏ شدند و دیگر بار به هم گره می‏ خوردند و تمام این جنگ تن به تن را مرشد، مو به مو و بغل به بغل همراه با اشعار دلنشین فردوسی طوسی برای مشتریان سراپا گوش قهوه ‏خانه حکایت کرد و عاقبت این رستم بود که میان بهت و حیرت همگان خنجر به پهلوی سهراب می ‏زد و آن جوان رعنا را به زمین می‏ کوبید و آنگاه سهراب ناله‏ کنان می‏گفت پدرش پهلوان است و انتقام خواهد گرفت، پدرم رستم دستان است.
و هیهات که پدر پسر را کشته بود و اشک و بغض مشتریان.
و امروز قهوه ‏خانه چایخانه شده است. مرشدها به دیار باقی شتافته ‏اند. رستم از دروازه زمانه گذشت و به افسانه ‏ها پیوست و سهراب شاید در یک کافی‏ شاپ دور افتاده، قهوه می‏ خورد و سیگار دود می‏ کند.

يادداشت از اكبر خامين، اصفهان امروز
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار