نوشته ای از میان وبلاگ نوشته های مردم-1
تابناک: تقریبا همه‌مان به کفایت از بلایی که شبکه‌های اجتماعی (خصوصا با ظهور جدیدشان، شبکه‌های موبایلی)‌ بر سرمان می‌آورند خوانده‌ایم و شنیده‌ایم و به آن فکر کرده‌ایم. اما با همه این نشانه‌ها و تنذیرها هنوز در حال فرو رفتن در این باتلاق هستیم؟
کد خبر: ۱۰۳۹۵۳
تاریخ انتشار: ۰۹ مهر ۱۳۹۴ - ۰۶:۱۶ 01 October 2015

از ساعت یازده منتظرم این مطلب را بعد از مدت‌ها برای وبلاگم بنویسم؛ خوب، الآن ساعت یک ظهر است و تازه شروع کرده‌ام و خود این شاهد مثال چیزی است که می‌خواستم بنویسم. تقریبا همه‌مان به کفایت از بلایی که شبکه‌های اجتماعی (خصوصا با ظهور جدیدشان، شبکه‌های موبایلی)‌ بر سرمان می‌آورند خوانده‌ایم و شنیده‌ایم و به آن فکر کرده‌ایم. اما با همه این نشانه‌ها و تنذیرها هنوز در حال فرو رفتن در این باتلاق هستیم؟ این موضوعی است که در چند روز اخیر در حال فکر کردن به آن هستم و دوست دارم با نوشتن از آن به این اندیشه نظم دهم. در واقع چیزی که از آن می‌نویسم یک نسخه شخصی است؛‌ اما فکر می‌کنم هر کدام از ما می‌توانیم چنین روایتی از خود را استخراج کنیم و نتیجه بگیریم.

حسب وظیفه

برای خود من یکی از دلایل حضور در شبکه‌های اجتماعی و البته مانع اصلی خروج در یک سال اخیر ارتباط کارم با شبکه‌های اجتماعی است؛ در واقع جدایی از امکاناتی که روی اینترنت برای مدیریت بعضی از مشاغلم مثل کنترل تحریریه نشریه مورد استقاده قرار می‌دهم، تا به حال می‌بایست در شبکه‌های اجتماعی حضور می‌داشتم. من با همه این عناوین سردبیری و مدیریت فلان گروه برنامه‌نویسی، نهایتا باز یک خبرنگارم و باید در جریان اخبار (خصوصا اخبار شهری) باشم. در کنار این حسب حضور در یک تشکیل سیاسی، برند شدن پروفایل‌های ما در شبکه‌های اجتماعی مسئولیت رسانه‌ای بر گرده‌اش می‌گذارد؛ ضمن اینکه حضور در شبکه‌های اجتماعی یکی از سریع‌ترین کانال‌ها برای اطلاع یا پیش‌بینی از وقایع است. میزان حضور در این فضا و سابقه فعالیت مجازی‌مان از وبلاگ‌نویسی تا به الآن موجب شده است که برای بعضی از ما این حضور (جعلی و پوچ) تبدیل به یک هویت/برچسب/پرستیژ شود؛ با نام فعال مجازی یا کارشناس رسانه‌های آنلاین به این سو و آن سو، به این میزگرد و آن برنامه تلویزیونی و رادیویی دعوت می‌شویم؛ اما در واقع حتی اگر این ماجراها به پول نیز تبدیل شود به گمانم پول بی‌برکتی است ما در فروش اجناس غیرواقعی (همچون تجارت هرمی) در حال مشارکتیم؛ چیزی را عرضه می‌کنیم که حقیقتی در خود ندارد.

حسب این دلایل، یا باید این فعالیت را محدود کنم که با اصل موضوع (هویت خبرنگار/فعال رسانه‌ای) در تناقض است یا اینکه بپذیریم که هویت خبرنگارانه/سیاسی خود را محدود کنم یا به کنار بگذارم. مدت‌ها هم هست که با جدی شدن هویت معمارانه‌ام شوق دوری از این فضا را دارم.


در جریان بودن

به نظر اصلی‌ترین دلیل حضور بسیاری از ما در شبکه‌های اجتماعی ترس از بی‌اطلاعی است؛ اینکه در جریان اصلی بازی‌ها حضور نداشته باشیم و از وقایع و موضوعات فراگیر بین مردم بی‌اطلاع باشیم. در واقع با دور شدن آرام از بستر نشریات مکتوب باور کرده‌ایم که این تنها مسیر اطلاع‌رسانی است که واقعا اینطور نیست. اخبار در شبکه‌های اجتماعی سندیتی مجعول دارند و تکثر و عدم نقش ما در انتخاب محتوایی که برای مطالعه برابرمان قرار می‌گیرد، نشان می‌دهد که چقدر این تصور ذهنی و متوهمانه است. در واقع تجربه سال ۸۸ و جدی شدن شبکه‌های اجتماعی اینرسی برای ترک این فضاها فراهم کرده است. اما خوب، به ما چه؟ من ترجیح می‌دهم نه جزو موج‌های آینده باشم و نه برابرشان قرار بگیرم؛‌ همان یک بار ۸۸ برای هفت پشت‌مان بس است.


اعتیاد به دوستی

درباره من که بخش زیادی از زمان حضورم در شبکه‌های اجتماعی به گپ زدن با رفقایم به صورت شخصی یا گروهی می‌گذرد؛ از حق نگذرم واقعا هم خوش می‌گذرد. مدام در حال خندیدم هستیم. اما جز با بعضی‌هایشان که حسب محل کار همدیگر می‌بینیم؛ دیدارهایمان با دیگران خیلی کم شده و بیشتر هم تحت تاثیر قرارهای خانوادگی است. به شش سال پیش و تجربه کافه حزب‌الله بر می‌گردم؛ ما پیش از این بیشتر «چندنفری» دور هم جمع می‌شدیم و بیش از حال حرف‌های جدی می‌زنیم؛ در واقع حضور بیشتر ما در کنار هم در شبکه‌های اجتماعی به هیچ وجه تبدیل به جریان‌سازی یا اتحاد عملکرد نشده است و تنها به خزعبل‌گویی‌ها یا غر زدن‌های آنلاین منجر شده است. حتی فعالیت‌های دنیای واقعی دوستانم نیز ریشه در تاثیرات ذهنی شبکه اجتماعی پیدا کرده است؛ گوی همه‌چیز در میان خود، یک لایه جعلی دارد.

خنده‌های مکرر ما هنگام گفت‌وگوها مدام در حال تحریک هورمونی مغز است و ما را به این سبک از ارتباط عادت داده است؛ ما مدام در حال ارتباط هستیم، خلوتی نداریم و طعم حضورمان در کنار همدیگر در حال دگرگونی است. اتفاقا جدایی از این اعتیاد، یک ترس غالب هم وجود دارد که با گریز از این فضا از حلقه‌های دوستی حذف شویم؛ واقعیت این است که پربی‌راه هم نیست؛ جمعی از دوستان ما که از این فضا خارج شدند تا حد زیادی از تجربه‌های دوستان واقعی نیز به دلیل عدم اطلاع از رویدادها حذف شدند و کسی هم یادشان نمی‌افتد!

در هر صورت، ما را تا حد زیادی سطح اندیشه دوستانمان می‌سازد؛‌ به نظر می‌رسد اگر قرار است به دنیا خاکی بازگردیم، ناگزیریم دوستانی در همین فضا پیدا کنیم.


شکار محتوا

یکی از موضوعاتی که همواره به عنوان توجیهی ذهنی برای خودم مطرح می‌کنم این است که این بستری برای دستری به محتوای موردنیازم است؛ عضو کلونی‌های مختلف معماری و پیگیر چندی پروفایل معماری و هنری هستم. اما در واقع این پیگیری از سر ناگزیری حضور در این شبکه‌ها رخ داده است؛ تلاشی برای این که میان خزعبل‌خوانی‌های شبکه‌ای محتوایی از این دست هم به دستم برسد. در صورتی‌که با خروج از شبکه‌های اجتماعی منابع مرجع، پایگاه و نشریات اصلی این محتوا در دسترس است که دچار رویکردهای مخاطب‌فریب همین پایگاه‌ها در پروفایل‌های شبکه‌ اجتماعی نیستند. بسیاری از این پایگاه‌ها در شبکه‌های اجتماعی محتوای عامه‌پسندتری را منتشر می‌کنند تا بیشتر مورد اقبال قرار بگیرند. باید باور داشت که محتوای واقعی چیزی جز متون بلند، ویرایش شده و منظمی چون کتب و نشریات تخصصی نیست؛ جز این خود فریبی است.


ارتباط با علاقه‌مندی‌ها

من از آن دست افرادی هستم که علاقه‌مندی‌های بسیاری دارم و در طول زمان از خیلی شاخه‌ها پریده‌ام؛ این موضوع تا جایی موجب اعتبار شخصی، اطلاعات بیشتر، نفوذ در افراد و موقعیت‌های شغلی متنوع شده است. اما واقعیت این است که از جایی به بعد زمان تعمیق بیشتر است؛ تکثر تا جایی ممکن است، موقعیت آزاد دانش‌آموزی و دانشجویی امکان فعالیت متکثر را تا حدی می‌دهد اما زمانی که قرار است درآمد مکفی کسب کنید و برند شاخصی داشته باشید، چاره‌ای جز انتخاب معدودی از این موارد نیست؛ باید بپذیریم نمی‌توان هم در یک رشته هنری/مهندسی شاخص باشیم، هم از ریز وقایع بالکان، اسرائیل و سیاست خارجی با خبر باشیم و هم اخبار جزئی شهر را دنبال کنیم و هم فعال عدالتخواه/سیاسی باشیم. من حتی امروز بر سر این دو راهی هستم که قرار است در آینده یک معماری شاخص باشم یا یک مدیر شهری شاخص، این دو مسیر علی‌رغم شباهت تفاوت‌های جدی‌ای با هم دارند.

به همین دلیل است که بالاخره خودم را قانع کرده‌ام که بلافاصله بعد از اتمام این مطلب از جمیع گروه‌های مفید و پرمحتوای غیرمعمارانه خارج شوم؛ باید متذکر شوم که در این شلوغ‌آباد، محفل‌های تخصصی وجود دارد که البته ممکن است به کار همه ما نیاید.


برندسازی و شبکه ارتباطات کاری

صادقانه یکی دیگر از دلایل شخصی حضور من در شبکه‌های اجتماعی، جلوه‌گری است؛ پرزانته شخصی که به من کمک کند تا برند شخصی خودم را بسازم. باید بگویم تا حد زیادی هم به من کمک کرده است؛ هم از این نظر که توانسته‌ام تا حدی برند شخصی‌م را اصلاح کنم و به چیزی که دوست دارم دیده شوم نزدیک کنم و هم اینکه در بعضی موارد موقعیت مشاغلی را برایم فراهم کرده است. اما باید تاکید کنم از جایی به بعد این فرایند شکل دیگری دارد؛ پول و کار واقعی بر اساس ارتباطات واقعی فراهم می‌شود؛ شاید با جلوه‌گری گرافیک‌های وب‌سایت‌ها بتوان مشتری‌هایی کسب کرد، اما در همین رشته‌ام قراردادهای اصلی از مسیرهای دیگری تعریف می‌شوند. ضمن اینکه کارفرماهای شاخص‌تر در این فضا حضور ندارند. شاید زمان آن رسیده است که شبکه اجتماعی واقعی خود را سر و سامان بدهم و همان وسواسی که برای پیگیری افراد یا مرتب کردن حلقه‌های گوگل‌پلاس دارم در این فضا تنظیم کنم؛ کاری که یقینا انرژی بیشتری از چند کلیک در شبکه‌های آنلاین نیاز دارد.


وای‌فای!

وای‌فای و اینترنت‌موبایل سهم مهلک جاری در زندگی ماست؛ دسترسی نامحدود و لاینقطع به اینترنت؛ اینکه مدام آلارم‌های پیام‌های شبکه‌های اجتماعی برسد؛‌ روی لینکی کلیک کنیم و به صفحه‌ای برسیم؛ از آن جا روی لینک بعدی و همین‌طور سرگردانی ... وقتی در این باتلاق افتاده‌ایم صحبت کردن از اراده یک شوخی است؛ در باتلاق نمی‌توان ثابت ایستاد. اراده درباره عدم پریدن در باتلاق است نه حفظ موقعیت در باتلاق. آیا ما واقعا به این سطح از دسترسی به اینترنت احتیاج داریم؟ ارتباطات رایگان به افراد از طریق شبکه‌های موبایل به این شرایط می‌ارزد؟


راه فرار

فرار از این وضعیت وقتی این سندروم اکثر افراد پیرامون‌مان را درگیر خود کرده کار راحتی نیست؛ روی اراده و میانه ایستادن هم حسب تجربه نمی‌شود ایستاد. در عوض من تصمیم گرفته‌ام کمی برنامه زندگی‌م را تغییر دهم. مجرد ماندن من را به کار تمام وقت و تا دیر وقت سوق داده است؛ البته آن‌چنان هم این سبک کار کردن بهره‌ورانه نیست. با این ساعات کاری محدود کردن شبکه به محیط کار هم اثری نخواهد داشت. اما این شانس را دارم که به زودی دفتر جدیدی برای کارمان به ما اختصاص داده شود؛ این طور با حضور راحت‌تر در آنجا بسیاری از کارها را می‌توانم به آن فضا محدود کنم؛ رسمیت یافتن بیشتر کار و تعدد اعضای همراه این موقعیت را فراهم می‌کند که شکل اداری‌تر و ساعات محدود‌تری برای کار تعریف شود.

به این ترتیب برای شروع لپ‌تاپ‌م را در دفتر خواهم گذاشت؛‌ شبکه‌های اجتماعی و حتی شبکه‌های موبایلی را که استفاده اصلی‌شان استفاده کاری است از روی موبایل پاک خواهم کرد و به لطف نسخ دسکتاپ به لپ‌تاپ محدودشان خواهم کرد. پایین آوردن ساعات کار به موقعیتی که سر حال و با توان مطالعه به خانه برسم فرصت بیشتری برای زندگی عادی فراهم خواهد کرد و ساعت خواب را منظم و امکان مطالعه صبح‌گاهی را فراهم‌تر خواهد کرد. امید دارم به موقعیتی برسم که با کنارگذاشتن تلفن‌همراه، دوباره به دفترچه‌های کاغذیم روی بیاورم. شبکه‌های اجتماعی‌م را نیز به ترتیب حذف خواهم کرد؛ توئیتر لغوکده قطعی است؛ در پلاس هم جز یک اکانت (طِیّب)، مفیدترین پروفایل‌ها هم محتوای درهم پخش می‌کنند؛ چیزی میان خزعبل و متن‌های درست؛ صرف نمی‌کند پیگیری‌شان. با پیدا کردن راهی برای فیدکردن پروفایل‌های خوب فیسبوک و پلاس آنها را در فیدخوانم خواهم افزود و اکانت‌هایم را غیر فعال خواهم کرد.


پی‌نوشت.

۱. سوره مومنون؛ آیه ۳

منبع: وبلاگ شهر زنده است
نویسنده: محمدمسیح یاراحمدی

منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار