در ميان روزنامه هاي پنجشنبه؛
تابناك:‌گِل آلود یا صاف و آبی، رودخانه کار خودش را کرده است. حاشیه اش شلوغ و رنگارنگ است از لبخندها و شادی هایی که تا چند روز پیش نشانی از آن نبود. حالا به جای آن سگرمه های درهم گره خورده، چهره های بشاش دیده می شود. انعکاس جرقه هایی که در آب چشم را می زند، باعث شادی بسیاری شده. کار و کاسبی در این هوای آفتابی و خوب هم دلپذیر است
کد خبر: ۱۲۷۳۶۲
تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۲ 11 November 2015

به گزارش تابناک اصفهان، عصر فرا ارتباطی حاضر، فرصت خوبی برای شبکه های مجازی و تلویزیون ها و رادیو ها به عنوان رسانه های نویت ایجاد کرده است، از همین رو رسانه های سنتی مثل روزنامه و کتاب بسیاری از مخاطبین خود را از دست داده اند، البته این به معنای حذف آن ها از جامعه نیست.

به هر حال در این عصر نیز عده ای صبح به صبح از خواب که بیدار شدند، طبق عادت به دکه روزنامه فروشی می روند و روزنامه مورد علاقه خود را خریداری می کنند
.در کنار آن روزنامه ها هم در راستای رسالت های خود به اطلاع رسانی و تحلیل در فضای رسانه ای موجود می پردازند.

نصف جهان نوشت:

"رونق بازارهای جدید در کنار رود تازه نفس/روزهای زاینده‌رود"

گِل آلود یا صاف و آبی، رودخانه کار خودش را کرده است. حاشیه اش شلوغ و رنگارنگ است از لبخندها و شادی هایی که تا چند روز پیش نشانی از آن نبود. حالا به جای آن سگرمه های درهم گره خورده، چهره های بشاش دیده می شود. انعکاس جرقه هایی که در آب چشم را می زند، باعث شادی بسیاری شده. کار و کاسبی در این هوای آفتابی و خوب هم دلپذیر است؛ کار و کاسبی هایی که تا دیروز به علت بسته شدن قهوه خانه ها، رمقی برای آن نمانده بود اما حالا در کنار مسیر طولانی رود، قهوه خانه های موقتی شکل گرفته و قلیان هایی به راه افتاده که به گفته صاحبانش درمانی بر درد بی پولی است.

«خانم ننویس. می خواهی بنویسی بیایند جمعمان کنند؟»

این را پسر جوانی می گوید که به قول خودش از ده سال پیش کار و کاسبی سیارش را در همین مسیر راه انداخته حالا چه رودخانه آب داشته و یا بیابانی متروک بوده؛ او کارش را پیش می برده .

قدم زدن در مسیر رودخانه پرآب خیلی چیزها را دستگیر آدم می کند. اگر از صدای موسیقی موبایل ها که کم و زیاد می شود بگذریم، قل قل قلیان هایی که از نا نمی افتند غوغایی به راه انداخته‌اند؛ اوقات فراغتی کوچک در کنار رودی تازه نفس؛ تجارت کوچکی که گُله به گُله چیده شده و سرطانی که به قیمت پنج هزار تومان اجاره داده می شود! قهوه چی پارک، نامی است که به سعید سیه چرده و لاغر، سنجاق شده است. انگار پوستش را با چرم قهوه ای کشیده باشند، توی سایه آفتاب درختان در کنارسنگفرش های ساحل به درختی تنومند تکیه زده. پسری همسن و سال خودش جلو می آید و می پرسد: «قلیان چند؟» او می‌گوید: «هر کدام پنج هزار تومان؛ هرچقدر هم که دلت خواست می توانی استفاده کنی، مشکلی ندارد. طعم‌های مختلف هم دارم، هر کدام را خواستی بگو برایت آماده کنم؛ اگر سنگین می زنی،دوسیب بگذارم، اگر هم سبک می‌زنی که نعناع، طالبی، هلو، موز و چند طعم دیگر دارم.»

حالا تنوع قلیان ها از انواع غذاها هم بيشتر شده و منوی قلیان طوماری بلند بالا را با خود یدک می کشد: طعم زردآلويي، طعم تمشکي، کاکائويی ، قليان با آبميوه که جای آب داخل جام آن ريخته مي شود وبالاخره کلکسيونی از تنباکوهای کشورهای خارجی . دو تا از قلیان ها کرایه می شود تا برای چند ساعتی همدم جوانانی باشد که می خواهند از رودی که فقط یکماه قرار است دوام داشته باشد استفاده کنند.اما اینها تنها جمعیت کنار خط ساحلی رودخانه نیستند.کمی آنطرف تر چند پسر جوان بر سر پک زدن به قلیان های کوچکشان ماراتن گذاشته اند .

بوی سبزه هایی که تازه آب داده اند با دود قلیان‌های رنگارنگ می‌پیچد به هم و می‌رود تا عمق ریه‌!کمی آنطرف تر توی خنکایی که رو به سرما می رود چند جوان مدرسه ای هنرنمایی می کنند و به دخترهای هم سن و سالشان شکلک درمی آورند. دخترها می خندند و بدون اینکه عکس العمل دیگری نشان دهند رد می شوند.

حلقه های دود به هم گره می خورد و بعد آرام محو می شود اما سلسله دودهاست که فضا را تنها نمی گذارد. در کنار این تجارت کوچک البته بازار سلفی گرفتن ها هم رونق خاص خودش را دارد. زاینده رود گل آلود توی لنز خیلی از موبایل های ارزان قیمت یا گران با کیفیت و یا قدیمی تمام قد و گل آلود قاب می شود. اینجا همیشه پاتوق خاطره ها بوده چه برای اصفهانی ها و چه برای توریست هایی که با آب شکلاتی و گل آلود، کارت پستال درست می کنند.

هیچکس نیست که نخندد و یا حتی لبخند کمرنگی در گوشه لبش جا خوش نکرده باشد. گویا این رود با لبخند مردم گره زده شده و اگر حاشیه آن تا همین چند روز پیش خلوت و سوت و کور بود و جز چند کلاغ به کف رودخانه سَق نمی زدند اما حالا ساحل رودخانه پر شده از رهگذرانی که دو به دو یا در دسته های سه یا چهار نفره کنار رود را انتخاب کرده اند. در این میان، آفتاب هم خود را از رود دریغ نکرده است و اشعه های آن انگار پیشانی رود خانه را جواهر نشان کرده . چند نفر از خانواده ها دم ظهر بساط ناهار پهن کرده اند و عده ای هم با فلاسک چای آمده اند. بچه های مدرسه ای مسیر همیشگی شان را تغییر داده اند و این بار به جای رفتن با اتوبوس، ساحل رودخانه را انتخاب کرده اند.

پارک پر شده از اقشار مختلف که ترجیح می دهند این روزها و لحظه هایباقیمانده تا زنده ماندن رود را به جای در خانه ماندن به حاشیه رودخانه بیاورند.

خانواده فراهانی یکی از آنها هستند. نان داغی آورده اند و بساط کباب را راه انداخته اند.

ساحل رودخانه مثل یک فیلم است که چند اپیزود دارد. فقط چند دقیقه لازم است تا فیلمی دنباله دار از این روزهای زاینده رود ساخته شود. اپیزودهایی که گاهی خوشایند هم نیست و نمونه آن چند جوان به ظاهر لاابالی در کنار ورودی سی و سه پل است که رو به پارک ایستاده اند و بلند بلند صحبت می کنند. هر از چند گاهی شوخی های نامناسب می کنند و دسته جمعی با صدای بلند می خندند. ‌‌بعضی عابران که وضعیت را اینگونه می‌بینند عامدانه راه خود را کج می‌کنند تا از مقابل این افراد عبور نکنند زیرا فضای پیاده‌رو جلوی پارک ناامن جلوه می‌کند. ‌‌ناگهان خانم جوانی با وضعیت ظاهری توجه برانگیزی از پارک خارج می‌شود. ‌‌جوان‌ها که سوژه خوبی برای تفریح پیدا کرده‌‌اند درهمان ابتدا دختر جوان را آماج متلک‌های خود قرار می‌دهند .

پیرمردی که ناظر این صحنه هاست آهی می کشد و می گوید: « بازار جوان های بیکار هم با باز شدن زاینده رود داغ شده» بعد رویش را برمی گرداند رو به رودی که مواج در حال حرکت است و در مسیرش قایق های تک نفره موج می خورد و می لغزد. پیرمرد لبخند می زند و چشمانش مات می شود روی رود. گویا شجره نامه رود را مرور می کند. بعد دست می برد توی جیبش و چند نخود و کشمش می اندازد توی دهانش.

پیرمرد دیگری که عصا به دست دارد و از کنار جوانانی که رو به رود در ساحل مشغول سیگار کشیدن هستند رد

می شود. زل می زند به جوانانی که تخمه هندوانه می شکنند و سیگار دود می کنند. آه می کشد و می‌گوید: حیف شما نیست؟» جوابش یک جمله است: «پدربزرگ، تو حیفی نه ما!»آن سوی رود هم بازار خود را دارد؛ بازاری از سلفی گرفتن ها؛ حالا چه عرب زبان هایی باشند که معلوم است از کشور همسایه آمده اند و یا سفید چهره های اروپایی و یا حتی جوان هایی که با لهجه جنوبی و گرم حرف می زنند و یا لفظ قلم هایی که از پایتخت آمده اند و مقصدشان اصفهان است. رود اما آرام نیست، قایق‌های رکابی هر بار سکوت رود را در هم می‌شکند و موج‌ها بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شود و به ساحل می‌رسد، قایق‌هایی که قرار است تنشان فقط برای چند روز آب را لمس کند و بعد دوباره به گل بنشینند. اینها اما فعلاً در شلوغی مسافرانشان گم شده‌اند.

نسیم خنکی از کنار رود می وزد، نشستن و راه رفتن کنار رود خاکی رنگ، تفریح مشترک همه ملیت هایی شده که قرار است چند وقت دیگر باز هم مردم را با نبودش غمگین کند...


منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۸/۲۱
متن زيبايي بود
باتشكر از نويسنده محترم
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار