ستون تخت جمشید هم از میدان حضرت ولی عصر (عج) به پارک حاشیه پل کابلی منتقل می شود.
کد خبر: ۳۶۴۶۷۷
تاریخ انتشار: ۰۳ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۸:۰۱ 22 January 2017
تابناک فارس به نقل از خبرجنوب:دیگر نه از گل های سرخ خبری هست و نه ستونی که نماد شیراز بود در جای خود می ماند. ستون تخت جمشید می رود تا جای آن را پلی بگیرد که به باور شهردار شیراز، نماد شهر می شود، نماد عمرانی جدید شیراز. ساخت بزرگترین پل کابلی کشور در کلانشهر شیراز البته که از نظر عمرانی کاری است در خور؛ ولی رفتن ستون فرهنگی و جایگزینی یک پل به جای آن نماد آغاز یک عصر تازه هم هست. عصری که در آن، ایران هم به عرصه کشورهایی می پیوندد که با ساختمان های بلند، پل ها و بزرگراه همه شبیه یکدیگر شده اند و آثار فرهنگی که یک روز کشورها را از هم متمایز می کرد اکنون تنها به آثارِ آرامگاهی و موزه ای تبدیل می شوند. آثاری مرده از دوران گذشته که تنها کاربری آنها این است که بیایند و تماشایشان کنند. می گویند نخستین تصادف خودرو با انسان در تاریخ ایران این گونه اتفاق افتاد که یکی از نخستین خودروهایی که به ایران آمده بود با یکی از چیرهدستترین نوازندگان تار در آن زمان تصادف کرد و آن نوازنده را جا به جا کُشت. نزدیک به 150 سال بعد از آن حادثه چنان اولویت در شهرها به خودروها داده شده که تا بحث ترافیک به میان میآید، میگویند خیابان ها را پهن تر کنید؛ غافل از اینکه در این روند، این هویت تاریخی ایرانیان است که بر باد می رود؛ بافتهایی از میان می رود که خاطرهها، هویتها، و تصاویر آشنای دیروزی ما در آن شکل گرفته است. اما امروز دیدگاهی در تفکر شهرسازی ما یکه تازی می کند که می خواهد بافت تاریخی شیراز را از میان ببرد و تنها «خانه های با ارزش معماری» به صورت لکه ای باقی بماند؛ باز هم حرکتی دیگر به سود خودروها. خودروهایی که آلودگی به بار می آورند و گورها را پر میکنند، خودروهایی که سالانه 30 هزار ایرانی را قربانی می کنند؛ خودروهایی که در راه بندان هایی که از حضور پر شمارشان شکل می گیرد هم آستانه تحمل آدمها پایین می آید و هم وقتی که می تواند صرف مطالعه، اندیشه و فعالیت های عالی تری شود بر باد می رود. اینکه این خودروها چقدر آسیب اجتماعی به بار میآورند هم که دیگر به کنار.
سرنوشت یک خاطره
ستون میدان ولیعصر (ع) شیراز یک اثر باستانی نیست؛ اما یک اثر خاطره انگیز است. عمرش 44 سال است و برای سالها، دومین نمادی بوده که وقتی مسافران، به ویژه گردشگران خارجی پس از آنکه به ایران می آمدند، آن را دیدهاند. زمانی، اولین نماد شیراز به چشم گردشگران گل های سرخی بود که در میدان «الله» می رویید؛ نمادی که به تنهایی گویای «شهر گل و بلبل» بودن شیراز بود؛ نمادهای باغ هایي که امروز دیگر یا وجود ندارند یا به زودی باید در عکسهای تاریخی سراغشان را گرفت. بعد می رسیدند به بولوار خُرمِ مدرس و سرانجام ستون تخت جمشید در میدان ولی عصر (عج). اما انگار همه این نمادها، یکی پس از دیگری، قربانی برداشتی می شود که ایرانیان از توسعه دارند؛ اینکه افزودن ساختمان ها و پل های بتنی و از میان بردن آثار گذشته و ساخت جاده و خیابان را توسعه می دانند. اکنون قرار است ستون میدان حضرت ولی عصر (عج) برداشته شده و به پارک حاشیه پل منتقل شود.
سیامک بصیری مسئول فنی معاونت میراث فرهنگی فارس میگوید: «با تاکید ویژه اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان و برای حفظ بخشی از خاطرات مردم شهر شیراز، طی هماهنگی با مدیران شهرداری شیراز و مدیریت پروژه خاتم الانبیا (ص) قرار بر آن شد که این ستون با شیوه قابل امکان به قطعات کوچکتر تقسیم و به محدوده پارک ولیعصر منتقل شده و آنجا دوباره بازسازی و اجرا شود».در تاریخ ایران، شاید هیچ کدام از شهرهای کشور به اندازه 3 شهر شیراز، تهران و تبریز در حافظه تاریخی ایرانیان جای نداشته باشند، بس که نام این 3 شهر در آثار ادبی به جای مانده ازعصرهای مختلف آمده است. به عبارت دیگر، از بیشتر شهرهای ایران، آثاری موزه ای همچون بناهای تاریخی به جای مانده است ولی از شیراز و تهران و تبریز، افزون بر بناهای تاریخی و باستانی، از روح زمانه این شهرها، رویدادها و شیوه ای که انسان ها در عصرهای گذشته زیسته اند و تاریخ ساخته اند در شعر، داستان و تاریخ فراوان گفته شده است.
در شیراز اما این هویت هم انگار از میان می رود و آنچه به جای می ماند، دیوارها، پل ها، زیرگذرها، بزرگراه ها و سازههایی است که تفاوت چندانی با نقاط دیگر کشور و شاید جهان ندارند.
روح یک نُماد
تنها شیراز و تهران در ایران نماد شهری دارند؛ در شهرهای دیگر، آثاری از گذشته به جای مانده که تبدیل به نماد آن شهرها شده؛ مانند میدان نقش جهان در اصفهان و یا پل های روی رود کارون در اهواز. شیراز اما نمادی شهری به نام «یادمان حافظ» دارد که به تنهایی گویای تاریخ، تفکر حاکم بر این پهنه از کشور و کهن الگوهای ایرانی است؛ تهران هم میدان آزادی را دارد که نه تنها عصاره همه معماری ایران از گذشته تا امروز در آن جمع شده بلکه در حافظه تاریخی ما یادآور بزرگترین رویداد تاریخ معاصر ایران، یعنی انقلاب اسلامی است. این آثار اما نماد هستند؛ نه روحِ شهر. روح شهر در قالبِ روابط روزمره مردم و در ساختارهای شهر خود را بازتولید می کند. این است که وقتی شهری چون شیراز شبیه شهرهای دیگر کشور میشود باید نمادهایی در شهر باشد که شهروندان را به یاد شیراز بیندازد؛ همان کاری که بسیاری از کلانشهرهای دیگر کشور کرده اند. شهرهایی چون اصفهان، مشهد، تبریز و حتی تهران نقاشان و تندیس سازان را به خدمت گرفته اند تا فاخرترین آثار هنری را در شهرهایشان نصب کنند و به این ترتیب روحی به شهرشان بدمند.
در شیراز اما گویا وضع به گونه دیگری است؛ جز چند تندیس گل که اینجا و آنجا، گاه و بیگاه نصب شده بسیاری از آثار هنری، نشانی از شیراز نداشته است. یا دست کم شهرداری تلاش کرده نمادی نصب نکند تا مورد انتقاد قرار نگیرد؛ واقعیت اما این است که بسیاری از این نمادها به راستی انتقاد برانگیز بوده اند. مسئولان شهرداری هم اغلب در توضیح چرایی این موضوع به دو عامل اشاره کرده اند؛ یکی هزینه بالای ساخت آثار هنری و دیگر اینکه شهرداری های مناطق گاهی بدون هماهنگی با سازمان زیباسازی شهری اقدام به نصب نمادهایی می کنند که نشانی از شیراز ندارد. مانند عروسک قارچ یا مواردی از این دست که در نوروز در شیراز نصب می شد.
در عین حال، برخی هنرمندان شیراز می گویند، آثارشان در شیراز با موادی همچون فایبرگلاس ساخته می شود که ماندگاری ندارد و برای آیندگان نمی ماند. توضیح مسئولان شهرداری این است که این آثار به سرقت می رود و برای همین چاره ای جز ساخت آنها از موادی چون فایبرگلاس باقی نمی ماند. درعین حال، علیرضا پاک فطرت شهردار شیراز، پیش از این به سرویس گزارش «خبرجنوب» گفته است که در ساخت پلهای شهری شیراز به قدری ظرافت به کار برده می شود که این پلها خود نوعی اثر هنری باشند. اگرچه این سخن بی راه نمی نماید ولی به باور بسیاری از هنرمندان در شیراز، هرگز یک پل جبران نیاز به آثار هنری در شهر را نمی کند.
علی قصردشتی، یکی از تندیسسازان شیرازی است که آثاری چون تندیس خواجوی کرمانی از او در شیراز نصب شده؛ او اکنون می گوید کارهای فاخرش به جای شیراز در شهرهای دیگر همچون کیش خریداران بسیاری دارد.
به باور قصردشتی، شیراز در مسیری که به آن آثار هنری افزوده شود، حرکت نمیکند. او به گزارشگر «خبرجنوب» می گوید: «یکی از کارکردهای آثار هنری در شهرها توسعه فرهنگ شهروندی، خردگرایی، نمادی برای شهرسازی و به جای گذاشتن میراثی برای نسل های آینده است. چه اینکه هم اکنون کشورهایی چون کشورهای اروپای شرقی با نمادهای شهری و نقاشی های دیواری
گردشگر جذب می کنند».
آن طور که قصردشتی میگوید، بسیاری از هنرمندان در شیراز به این خاطر که فضا برای فعالیتشان وجود ندارد، رفتن را به ماندن در این شهر ترجیح میدهند. او ادامه می دهد: «ما در شیراز به لحاظ تاریخی شهری قوی به شمار می رویم ولی امروز آنچه به عنوان اثر هنری در شیراز ساخته می شود کاربرد تبلیغاتی و کوتاه مدت دارد؛ چه اینکه بسیاری از آنها با مواد غیرماندگار ساخته می شوند».
وقتی به پشت سر نگاه میکنیم، انبوهی از آثار فاخری را می بینیم که گذشتگان برای ما به میراث گذاشته اند؛ آثاری که ما را از شهرهای دیگر جهان متمایز می کند؛ اینک باید پرسید وقتی ما تنها آثاری چون پل میسازیم که همه آنها در سراسر جهان شبیه همدیگر هستند، از ما برای آیندگان چه می ماند که فرزندانمان را از مردمان کشورهای دیگر- دست کم به لحاظ غنای فرهنگی و هنری- متمایز کند؟
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار