محمدامین فرشادمهر | بی قانون
روزی از روزها که شیخ در کوی و برزن گزافچرخ میزد، یکی از مریدان را دید که بر گُرده خرش نشسته و به سمت منزل میرود.
شیخ خروشید و گفت: ای مرید! اُف بر تو که سوار بر الاغی و پدر پیرت پشت سرت پیاده روان است! پیرمرد پشت سری گفت: نه شیخ من رهگذرم هیچ نسبتی هم با ایشون ندارم. شیخ گفت: عه؟! و سپس مجددا رو به مرید گفت: پس اُف بر تو که اینگونه بر این خر زبان بسته نشستهای و خبر از کتف و کول او نداری! مرید پیاده گشت و افسار خر را در دست گرفت تا عاشفانه و دوشادوش راه روند. شیخ باز هم خروشید و گفت: اُف بر تو که این زبان بسته به خاطر امورات تو باید رنج مسیر کشد.
مرید دولا شد و یک خَم الاغ را به دو خم بدل کرد و او را قلم دوش نمود. شیخ باز هم خروشید و گفت اُف کشدار بر تو که الاغ باید برای امورات تو از زمان گرانبهایش بزند.
الاغ را از این حرف نشاط سنگینی درگرفت. مرید گفت چه کنم که تمرکزت را از اوضاع درونی ما بیرون کِشی؟ شیخ گفت این سی دینار را بگیر و الاغ را بفروش و خود را بِرهان. مرید پذیرفت.
فردای آن روز شیخ و مریدان در منزل شیخ مشغول مکاشفه و دوسیب نعنا بودند که همان مرید خر فروش نالهکنان وارد شد و گفت: یا شیخ به دادم برس که بیحال و ملول گشتهام. شیخ گفت چه مرگت است هانی؟ هانی بن المسرور گفت: احساس درد عجیبی در ناحیه معده و پانکراسم دارم شیخ. شیخ گفت: اخیرا گوشت گوسفند مصرف نکردهای؟ مرید گفت: مصرف کردهام. شیخ گفت: کاهو چطور؟ مرید گفت: آن را نیز. شیخ گفت: علتش همین است؛ گوشت و کاهو از عوامل اصلی بیرونروی، چاییدن، انسداد شرایین، نفخ، مرگ و میر جادهای، بیمهری انسانها، عدم صعود به مرحله بعد، چَپِستیک و همچنین ایجاد سلولیت در بدن است. مرید لحظاتی بر و بر نگاه کرد و گفت: دوایش چیست؟ شیخ گفت: دوایش سی دینار هزینه دارد! مرید سی دینار پرداخت و شیخ از قابلمهای که روی اجاق بود چیزی به وی داد و گفت: برو تا غایتش را بخور؛ خوب خواهی شد. مرید خرفروش رفت. لختی بعد مریدان گفتند: یا شیخ درون قابلمه چیست؟ شیخ گفت: همان خری که کُلش را به سی دینار از خودش خریده بودم. مریدان کَفها بالا آوردند و پرسیدند: به راستی گوشت خر درمان تمام آن امراض و بلایا است؟ شیخ گفت: خیر؛ گوشتش نه! مریدان گفتند: سُمش؟! شیخ گفت: خیر. گفتند: شاخش؟! شیخ بر پیشانیاش کوبید و گفت: خیر! گفتند: چشمان نگرانش؟ شیخ گفت: خیرررر! مریدان با تحیر گفتند: پس کجایش؟ شیخ تبسمی نمود و گفت: مغزش!
رده: اخبار تهران